اولین باری که دلم را بردی
یلدا بود
تو و تمام کودکانت انارها را دانه کرده بودید وُ
با پیراهنی زرد و خلخالی برتن از شمالی ترین نقش جفرافیایی سیب های سرخ را تلاوت می کردی
ومن
در جنوبی ترین حالت ممکن غرق لبخندت شده بودم
...
این روز ها دوست دارم آلزایمر بگیرم
انگورها را با جنون سربکشم
و تورا برای همیشه از خاطره ام پاک کنم
: موسا روستایی
روانپزشکی...برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 236
قاصد روزان ابري، داروگ!
كي مي رسد باران؟....»
روانپزشکی...
برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 179
خیلی دیر ...خیلی دیر
روزی می رسد همه ی ما می فهمیم
دنیا کوچک تراز یک لیوان آب بود
اما ما آدم ها
بزرگش کردیم ...
تا جایی که مارا بلعید
: موسا روستایی
برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 198
برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 158
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
گوییا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می دهند آبی که دل ها را توانگر می کنند
روانپزشکی...برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 267
برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 178
کودکی با دوچرخه خود در مقابل درب مجلس ایستاده دوچرخه اش را گوشه ای گذاشت و مشغول بازی شد.
نگهبانی به او نزدیک شد و گفت به چه جراتی دوچرخه ات اینجا گذاشته ای؟ اینجا محلی است که نماینده گان، وزرا ، روحانیون ومسئولین کشور رفت و آمد میکنند!!!
پسرک پاسخ داد : نگران نباش زنجیر محکمی دارم با آن دوچرخه ام را محکم به درخت میبندم که هیچ کدام شان نتوانند بدزدن
برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 188
برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 166
برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 161
برچسب : نویسنده : bsuicide1c بازدید : 165